ما اجنبی ز قاعدهٔ کار عالمیم
بیهوده گرد کوچه و بازار عالمیم
دیوانه طینتیم زر و سنگ ما یکیست
اینیم اگر عزیز و گر خوار عالمیم
ما مردمان خانه بدوشیم و خُش نشین
نی زان گروه خانه نگهدار عالمیم
حک کردنی چو نقطهٔ سهویم بر ورق
ما خال عیب صفحه رخسار عالمیم
با سینه برهنه به شیران نهیم رو
انصاف نیست ورنه جگردار عالمیم
وحشی رسوم راحت و آزار با هم است
زین عادت بد است که آزار عالمیم
وحشی بافقی
از پسِ پیچ و تابِ عشق و خیال
در هیاهوی خاطراتِ پوسیده
با سکوتِ حزین و مبهم اشک
در پی یک سبد صداقت باش
در پی یک نفس حقیقت محض
در پی یک بهار عطرِ حضور
بر حذر باش از خیانتِ سایه
پر بگیر از هجوم خاطره ها
او به تو نتابیده
سایه در شب نخوابیده
سایه از برای تو نیست
سایه تکیه گاه خوبی نیست
از دلِ قصه های افسرده
از پس اینهمه خیانت و رنگ
تو
تو...
در پی تابش حقیقت باش
طلعتی با شکوه و بی پایان
در پی کوچه ای که ویران نیست
زنده شو از پسِ آنهمه مردن
زندگی را همیشه زیبا کن
با دو بال خسته امید
زندگی را دوباره معنا کن
شایان دیبا